مراسم گرامیداشت یاد احمد پژمان برگزار شد کارگردان برنده اسکار، بر علیه هوش مصنوعی شد! «جانی دپ» با یک فیلم اقتباسی به سینما می‌آید بوکر به کودکان هم جایزه می‌دهد فصل جدید «جنگ ستارگان» در راه است | مذاکرات برای ساخت این فیلم ادامه دارد آیین اختتامیه چهل و دومین جشنواره بین‌المللی فیلم کوتاه تهران + اسامی برگزیدگان و تصاویر نامزدهای چهل و دومین جشنواره فیلم کوتاه تهران معرفی شدند ابهام در سرنوشت دو اثر منتشرنشده داریوش مهرجویی محمدحسین لطیفی بازیگر «گلوریا» شد خبرهایی از ساخت فصل دوم «اجل معلق» بهروز شعیبی امشب (۲ آبان۱۴۰۴) به «هفت» می‌آید چرا کنسرت عرفان طهماسبی در اهواز لغو شد؟ «قایق‌سواری در تهران» رسول صدرعاملی ساخته می‌شود + عکس نخستین تصاویر از سریال «شیش ماهه» منتشر شد جایزه بهترین فیلم جشنواره بین‌المللی باکو به فیلم‌ساز ایرانی رسید برگزیدگان «پنج» معرفی شدند | دوربین طلای افتخاری به مهوش شیخ‌الاسلامی رسید «احمد احمدپور» بازیگر خردسال «فیلم خانه دوست کجاست» کیارستمی درگذشت + علت فوت واحد خاکدان، نقاش ایرانی درگذشت + بیوگرافی (یکم آبان ۱۴۰۴) بازبینی آثار سی‌وپنجمین جشنواره تئاتر خراسان رضوی، از سوم آبان‌ماه آغاز می‌شود حکایت مثال گویا و برتری رئال زاراگوزا
سرخط خبرها

آموزش داستان نویسی | این ۱۶ نفر که به من زل زده‌اند (بخش اول)

  • کد خبر: ۳۱۲۹۴۲
  • ۰۷ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۷
آموزش داستان نویسی | این ۱۶ نفر که به من زل زده‌اند (بخش اول)
آدم‌ها در ابتدا سایه‌هایی محو و بی‌هویت‌اند، غریبه‌هایی که هیچ نشانه‌ای از آنها درکار نیست و خواننده اصلا تکلیف خودش با آنها را نمی‌داند.

به گزارش شهرآرانیوز؛ بگذارید در همین ابتدای کار درباره فرایندی صحبت کنیم که قرار است در ادامه این یادداشت و البته یادداشت‌های بعدی استفاده‌های زیادی از آن داشته باشیم. دراصل، این یک مفهوم مهم در درک ادبیات داستانی است، اینکه فرایند خلق داستان (توسط نویسنده) و فرایند درک و مطالعه آن (توسط خواننده) دو مقوله کاملا متفاوت و جدا از یکدیگرند که خیلی از آدم‌ها، در هر سمتی که باشند (نویسنده، مدرس یا خواننده کتاب)، خیلی وقت‌ها آنها را باهم اشتباه می‌گیرند.

زمانی‌که نویسنده مشغول نوشتن یک داستان است، با فضا و شخصیت‌ها و اینکه قرار است چه اتفاقی بیفتد آشناست. این را یک مفهوم عام درنظر بگیرید، وگرنه ممکن است نویسنده، به‌تبع سنّت سوررئالیست‌ها، بخواهد بداهه‌نویسی یا نوشتن براساس تداعی آزاد را تجربه کند. در‌هر صورت، فعلا کاری با این موارد استثنا نداریم، اگرچه حتی در چنین وضعیت‌هایی هم ذهن ناهوشیار یا به‌اصطلاح ناخودآگاه ما از مسیر روایت و بداهه‌ای که درحال نوشته‌شدن است اطلاع دارد و ظاهرا الگو و نقشه‌ای قبلی برای آن دارد.

به‌این‌ترتیب، ابتدا خیالات و تصورات در ذهن نویسنده شکل می‌گیرند و بعد به کلمه تبدیل می‌شوند. مثلا، وقتی نویسنده به یکی می‌گوید «احمد» و به یکی‌دیگر می‌گوید «محمود»، قبل از آمدن این دو کلمه در متن، تاریخچه و تصوری کلی از این دوتا آدم به‌همراه تمام وجوه تمایز آنها در ذهن او شکل گرفته است؛ درواقع، نویسنده این آدم‌ها را می‌شناسد، همان‌طور‌که خانواده و دوستان و آشنایانش را می‌شناسد.

اما این مسیر دوطرفه است و نقطه مقابلی دارد که در جهان مخاطب است. مخاطب، وقتی کتابی را باز می‌کند یا شروع به خواندن روایتی می‌کند، تجربه‌ای کاملا وارونه را از سر می‌گذراند: برای او هیچ چیزی وجود ندارد؛ یک فضای مه‌آلود بی‌انت‌ها هست که از هر سمت تا بی‌نهایت گسترش پیدا کرده است و کم‌کم، با هر کلمه‌ای که می‌خواند، به‌مرور روشن‌تر و شفاف‌تر می‌شود.

آدم‌ها در ابتدا سایه‌هایی محو و بی‌هویت‌اند، غریبه‌هایی که هیچ نشانه‌ای از آنها درکار نیست و خواننده اصلا تکلیف خودش با آنها را نمی‌داند. اسم داستانْ تصوری کلی در او به‌وجود می‌آورد، و، چون ذهن ما آدم‌ها دنبال پیش‌بینی و قرائت تمام وضعیت است، تا غافل‌گیر نشود، از همان ابتدا با هر کلمه سعی می‌کند پیش‌پیش تصوری جامع از داستان را شکل بدهد.

 اما این تصور با هر کلمه مرتعش می‌شود و تغییر می‌کند؛ هر کلمه که خوانده می‌شود در فضای شکل‌گرفته در ذهن مخاطب موجی ایجاد می‌کند و همه‌چیز را دستخوش دگرگونی می‌کند. این دقیقا برعکس مسیر و فرایندی است که نویسنده تجربه کرده است.

این مفهوم از‌این‌جهت بسیار کلیدی و کاربردی است که به ما کمک می‌کند تا بعضی از الگو‌های فنی را بر‌همین‌اساس بچینیم. برای‌مثال، نبود چنین مفهومی در ذهن مبتدی‌ها، و حتی بعضی از حرفه‌ای‌ها، به خطا‌هایی آزاردهنده منجر می‌شود که خواندن متن را ممکن است برای مخاطب سخت کند.

یکی از این خطا‌ها استفاده از اسم‌های متعدد در داستان است. گاهی این معضل به‌شکل تلنبارکردن شخصیت‌های زیاد در داستان ظاهر می‌شود. در چنین وضعیت‌هایی، مخاطب گیج می‌شود، ازاین‌نظر که تک‌تک این آدم‌ها برای نویسنده شناخته‌شده و آشنا هستند و بعد نوشته شده‌اند، درحالی‌که مخاطب فقط مشتی اسم می‌بیند. 

مخاطب می‌خواند که احمد پسرِ علی است که با نامادری‌اش، ترانه‌خانم، زندگی می‌کند و رابطه‌ای دوستانه با پسرخاله‌هایش، مرتضی و مجتبی، دارد و، باوجوداین، ترجیح می‌دهد با پسردایی دیگرش، کریم، دمخور باشد. احمد و مرتضی هم‌سن‌اند، درحالی‌که کریم و مجتبی دوسال از آنها بزرگ‌ترند؛ برای‌همین ترجیح می‌دهند با هم سر و سِر داشته باشند و آن دوتای دیگر را درجریان نگذارند، و الی آخر .

نوشتن چنین متنی بسیار کار آسانی است؛ می‌توانید امتحان کنید: یک‌سری آدم را با رابطه‌های فامیلی و دوستانه‌شان توی ذهنتان تعریف کنید و داستان آنها را تندوتند روی کاغذ بیاورید. اما کیست که از این متن سر دربیاورد یا بفهمد کی‌به‌کی است، کدامشان چه سنی دارد، اسم نامادری چیست و ازبین مرتضی و مجتبی کدام کوچک‌ترند؟! اینها صرفا یک مشت اطلاعات و اسامی‌اند که روی‌هم تلنبار شده‌اند و به کلافی سردرگم می‌مانند.

اما، درادامه، از راه‌هایی برایتان می‌گویم برای حل‌کردن چنین وضعیت‌هایی.

با احترام عمیق به جان بارتبا تمام اثری که بر ادبیات گذاشته است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->